امشب دختری می‌رود...

ساخت وبلاگ

سوار قطار به سمت تهران میروم

غریب‌تر از اولین روزی که به تهران رفتم

متاسفانه مادرم خیلی ظلم به من کرد

چه حرفهای سنگینی

چه توهین‌هایی...

الان هم گفت شیرم رو حلالت نمیکنم

جالبه من با او چه کرده ام چرا دوستم ندارد...

من باید راه خودم را بروم چه راضی باشد چه نباشد

تکلیف رابطه با کاظم را مشخص کنم

دکترا قبول بشوم

درس بخوانم

راه خودم را بروم

و آرام آرام پیشرفت فردی داشته باشم

آنقدر خودم را خسته کنم که شب با رضایت بخوابم

بر خودم سخت بگیرم

سخت تلاش کنم

سخت راه را بر خودم ببندم و فقط برای دکترا بخوانم

رابطه با کاظم زیاد اما و اگری شده است

خانواده او و من زیاد دخالت کرده اند

حتی عیسی پیشنهاد جدایی داد!

دلم گرفته و گریه کردم وقتی راه آهن رسیدم

دعا میکنم با حس خوب برگردم و دکترا را عالی بدهم...

خدایا کمکم کن در این راه

تکلیف ازدواجمان مشخص شود

دکترا قبول بشوم

خدایا دل شکسته ام را بنگر

بخاطر مادر بودنش سکوت کردم....

فقط به خودت چنگ میزنم

راه را نشانم بده

در قلبم بمان...

من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 13:37