تمام عمر و فکر و ذکر و دین و ایمان وجان و خیال و هدف و نگاه و جهان بيني من رفتن آلمان بود و وقتی با روش آموزشی در ارمنستان آشنا شدم، تصمیم قطعی گرفتم که بروم و به سختی کار کردم تا در تهران زنده بمانم... تنهایی کشیدم خواستم بروم همه مدارکهامو گرفتم.... راحت شدم
فقط مدرک زبان مانده بود.... تا اینکه تو آمدی در زندگیم
آمدی و خودت را نشان دادی
مهر ورزیدی
عشق دادی
محبت کردی
راه نشان دادی
افق نشان دادی
اما از همان اول میگفتی فقط ایران
من صبر کردم
گامها را آرام آرام رفتم
دلها را روانه کردم...
باهم ساختیم.. نهالی کاشتیم و آرام آرام شروع کردیم....
همه چیز را حل کردیم
اما هنوز شک است...
هنوز مسائل حل نشده است
مهریه، ادامه تحصیل، زندگی
مهمترین اش که جواب قطعی نمیدهد...
که آیا میماند یا خیر....
هم میگوید بستگی به شرایط دارد، هم میگوید اینجا بمانم...
ماندن یا رفتن.... ؟؟؟
کجا بهتر است؟
دنبال آرزوهایم بدون او بروم
یا با او بمانم به امید قبول کردنش....
قلبم تحمل ندارد
از طرفی کلاس تئاتر هم نیاز دارم و میسنجم که بروم چون روحم باز هم حال خوب و فعالیتهای آن را میخواهد
و اینکه چه با او بمانم چه نمانم باید در تهران بمانم حداقل تا رفتنم به آلمان...
خدایا راه را نشان بده...
من بینظرم.......برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 38